معنی خزنده باسواد
حل جدول
مار عینکی
لغت نامه دهخدا
باسواد. [س َ] (ص مرکب) کسی که باخواندن و نوشتن آشنا باشد. سواددار. بزبان فرانسوی، لتره. آشنا به مقدمات خواندن و نوشتن. || اصطلاحاً برای مردم فهمیده و دانشمند و متبحر در یک فن نیز گفته میشود. و رجوع به سواد شود.
خزنده
خزنده. [خ َ زَ دَ / دِ] (نف) آنکه می خزد. (از ناظم الاطباء). || کشان کشان رونده. جانوری که کشان رود. (یادداشت بخط مؤلف):
شیر غرنده که او را دید از هیبت او
پیش او گردد چون مار خزنده بشکم.
فرخی (دیوان ص 237).
|| هر یک از جانوران متعلق به دسته ٔ «خزندگان » چون مار، سوسمار، لاک پشت، تمساح. هریک از جانوران متعلق به دسته ٔ حشرات الارض، خستر. (از ناظم الاطباء). جحر؛ سوراخ دده و خزنده. (منتهی الارب).
فارسی به انگلیسی
Literate, Lettered
فارسی به ایتالیایی
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
آنکه بتواند بخواند و بنویسد،
عالم، دانشمند،
مترادف و متضاد زبان فارسی
تحصیلکرده، سواددار، ملا،
(متضاد) بیسواد، بامعلومات،
(متضاد) بیمایه، آگاه، مطلع
فرهنگ معین
(خَ زَ دَ یا دِ) (ص فا.) جانوری که روی زمین بخزد.
معادل ابجد
740